برداشت رمانتیک از سیاست بین الملل و دوگانه کاذب میدان-دیپلماسی
به گزارش وبلاگ شهبازی، قدرت بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران و توان نقش آفرینی محور مقاومت در منطقه عامل اصلی در انتخاب گزینه مذاکره در مساله هسته ای از سوی طرف غربی است.
گروه بین الملل وبلاگ شهبازی - یادداشت میهمان؛ یوسف سیفی: طرح بحث تعداد پروازهای جمهوری اسلامی ایران به متحد منطقه ای اش سوریه، در مذاکرات هسته ای با آمریکا، بیش از هر چیز نشان دهنده ناتوانی یا بی میلی مذاکره کنندگان ایرانی، در حفظ و ارتقاء رجحان نظامی کشور در عرصه دیپلماسی است.
آخرین دور مذاکرات هسته ای منجر به برجام، در سال 2015 میلادی به سرانجام رسید و آخرین تاریخی که جان کری می توانسته به عنوان وزیر امور خارجه آمریکا با کسی صحبت کند، سرانجام سال 2016 است. در نتیجه گفت وگوی مورد اشاره در فایل صوتی منتسب به ظریف در مورد تعداد پروازهای ایران به سوریه باید در فاصله سال های 2015 و 2016 اتفاق افتاده باشد که سال های اوج گیری جنگ داخلی در این کشور است.
جمهوری اسلامی ایران برخلاف آمریکا و متحدانش، از ابتدای بحران در سوریه در سال 2011 سیاست حفظ ثبات در این کشور را اتخاذ نموده و به حمایت از دولت مرکزی این کشور پرداخته است. اگرچه این جهت گیری تهران در سال های اول به شدت مورد حمله مخالفین سوریه قرار داشت، با قدرت گیری داعش و دیگر جریانات تکفیری و تهدید آنها برای صلح بین المللی، نقد سیاست ثبات گرای ایران در سوریه، بسیار سخت شد.
سال های 2015 و 2016 میلادی دوره ای در جنگ داخلی سوریه است که راهبرد غرب و اعراب محافظه کار برای جایگزینی نظام سیاسی سوریه با یک رژیم غرب گرا با شکست روبرو شده و جبهه معارضین، کاملا در اختیار تروریست های تکفیری است. بشار اسد و متحدینش تنها نیروی موجود در عرصه میدانی برای مقابله با تکفیری ها به حساب می آیند؛ نیرویی که نه تنها پیشروی داعش را متوقف نموده بلکه با پشتیبانی نیروی هوایی روسیه که از سپتامبر 2015 دستاورد های مهمی نیز کسب نموده است.
مذاکرات هسته ای منتهی به توافق برجام در شرایطی صورت گرفت که راهبرد و سیاست های ایران در سوریه نه تنها با موفقیت روبرو شده بود که به روشنی در راستای سرانجام بحران بین المللی سوریه ارزیابی می شد. حضور منطقه ای ایران به خصوص در سوریه از جمله مهم ترین برگ های برنده دیپلمات های ایرانی در طول مذاکرات هسته ای بوده و یک عامل مهم بازدارنده برای رد گزینه جنگ از سوی طرف غربی به حساب می آید.
شکل گیری محور مقاومت اسلامی در منطقه، علاوه بر گسترش نقش ایران در تحولات غرب آسیا، به شبکه ای از نیروها در کشورهای مختلف اسلامی شکل داده، که حساسیت آن ها نسبت به سرزمین ام القرا، بازدارندگی قدرتمندی برای کشور ایجاد نموده است. قدرتی که با توجه به افزایش هزینه های جنگ با ایران، مهم ترین عامل برای تأکید آمریکا و متحدانش بر راه چاره های غیر نظامی در موضوع هسته ای است.
تجربه سال های مذاکرات هسته ای در فرودهای مختلفش، موید این دیدگاه رئالیستی مشهور است که دیپلماسی و مذاکره را ادامه جنگ از سوی دیپلمات ها می داند. برخلاف نگرش لیبرال که ماهیتی مستقل برای آن قائل است. رفتار غرب و آمریکا با جمهوری اسلامی ایران در همه عمر پربرکت این نظام، ابدا با نظریه های لیبرال قابل شرح نیست و به شدت متأثر از نگرش هابزی در سیاست بین الملل است. بدعهدی آن ها در ماجرای برجام یک نمونه کامل از این نوع نگاه آن هاست.
آمریکا و دولت های اروپایی بارها در مواضع اعلامی خود، با تأکید بر نگرانی از موضوعاتی مثل انرژی هسته ای و توان دفاعی ایران خواهان مذاکره و گفت وگو هستند. فرایند قدرت گیری جمهوری اسلامی در منطقه از این حیث که به تحدید قدرت دولت های مداخله گر همچون آمریکا و متحدین اروپایی اش می گردد، اسباب نگرانی است. به طوری که مقابله نظامی با آن بیش از توان دشمن هزینه زاست و فشارهای فزاینده در حوزه های سیاسی و مالی نیز تا به امروز در توقف این فرایند مؤثر نبوده است.
جنگ های افعانستان، عراق، لبنان، سوریه، و یمن در دو دهه اخیر نمونه های برجسته ای از نوع سیاست غرب در منطقه، پس از سرانجام نظم دوقطبی است. این تحولات نشان می دهد که دیپلماسی به عنوان یک نهاد مؤثر و ثبات زا، با ابعادی لیبرالیستی، منحصر به روابط دولت های اروپای غربی و آمریکای شمالی با یکدیگر است. در دیگر مناطق دنیا از جمله غرب آسیا همچنان جنگ، نهاد محوری نظم حاکم محسوب می گردد و دیپلماسی به خودی خود، به اندازه تعهدات برجامی آمریکا غیر قابل اعتماد است.
قدرت بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران و توان نقش آفرینی محور مقاومت در منطقه عامل اصلی در انتخاب گزینه مذاکره در مسئله هسته ای از سوی طرف غربی است که در صورت فقدان آن گزینه های دیگری همچون تجربه عراق و افغانستان روی میز قرار می گرفت. این وجه از قدرت ایران زمینه اصلی مذاکره است و هیچ گاه نباید خودش مورد مذاکره قرار گیرد؛ چراکه مبانی دیپلماسی را تضعیف می نماید و بر خلاف اهداف معین شده است!
برداشت سیاست گذاران از مفاهیم، نقش عمده را در تصمیم گیری ها ایفا می نماید و برخوداری از یک تلقی کارآمد از موضوع، گام اول در سیاست گذاری مطلوب است.
نهاد دیپلماسی، مبتنی بر تاریخ معاصر غرب آسیا همچنان با تعریفی واقع گرایانه قابل شرح است که آن را ادامه جنگ می داند. در چنین شرایطی تلقی های دیگر گمراه کننده اند و ممکن است نتایج مصیبت باری داشته باشند.
وزیر امور خارجه آمریکا در جریان مذاکرات، این فرصت را یافته تا نقش منطقه ای و توان بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران را مورد تعرض قرار دهد؛ نقشی که اتفاقاً در راستای ثبات منطقه و مبارزه با جریان تروریسم بین الملل سامان یافته است. او امیدوار بوده بتواند بر سیاست های دوجانبه میان تهران و دمشق، اثرگذار باشد! تلاشی که ظاهراً از سوی وزیر امور خارجه ما نیز پیگیری شده است!
منافع ملی جمهوری اسلامی ایران اقتضا می نماید دیپلماسی هسته ای با غرب در ادامه موفقیت های چشمگیر عرصه نظامی و منطقه ای تعریف گردد و تنها در این صورت است که می توان به نتیجه ای با مطلوبیت نسبی امید بست.
منبع: خبرگزاری فارس