زندگی علمی هاله لاجوردی
به گزارش وبلاگ شهبازی، عباس کاظمی در یادداشتی در روزنامه شرق نوشت: مرگ لاجوردی بازخورد های متعددی در شبکه های اجتماعی و همچنین میان جامعه شناسان و دانشجویان وی داشته است. بعضی کوشیدند جنبه هایی از خاطرات و گذشته وی را بازسازی نمایند و بعضی در پی شرح مصائبی بودند که بر وی رفت. این نوشته نه در پی شرح علت مرگ وی و نه در پی کاوش در باب مصائبی است که بر وی رفته است. هدف من نشان دادن تاریخ زندگی علمی لاجوردی است.
هاله لاجوردی متولد 1343 است و در سال 1368 برای خواندن جامعه شناسی وارد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران می شود و تا انتها زندگی حرفه ای خود یعنی سال 1388 در این دانشگاه حضور داشته است. باید اضافه کنم که وی در اوج فعالیت های علمی خود از دانشگاه بیرون رانده شد و به تعبیری به طور کامل دوران بلوغ فکری خود را هنوز سپری ننموده بود. حضور وی در دانشگاه را باید ذیل سنتی درک کرد که من در ایران با عنوان سنت اباذری یاد نموده ام. سنت اباذری جایی میان فلسفه و علوم اجتماعی جای می گیرد و در مجموع در دهه های 70 و 80 بیشتر حول مقوله فرهنگ پرسه می زد.
دوره اول زندگی دانشگاهی وی به عنوان دانشجوی مقاطع کارشناسی تا کارشناسی ارشد رشته جامعه شناسی از سال 1368 آغاز شده و تا سال 1376 به انتها رسیده است. مهم ترین نوشته وی در این دوران انتها نامه کارشناسی ارشد وی با عنوان قدرت در خانواده ایرانی است. موضوع خانواده و در مرتبه بعد زنان یکی از مهم ترین علاقه های وی در سال های بعد باقی ماند به گونه ای که در رساله دکتری و بعضی مقالات در دوره استادی بدان همواره ارجاع داشته است.
دوره دوم حیات لاجوردی در نقش مترجم آثار و مقالات فرهنگی نظری بوده است که در فصلنامه پرنفوذ ارغنون منتشر می شده است. فصلنامه ارغنون در دهه 70 نقش زیادی در معرفی نظریه های انتقادی و فرهنگی در جامعه ایران داشته است. وی اولین ترجمه خود را در شماره اول فصلنامه به سال 1373 با عنوان هایدگر، کوندرا و دیکنز به چاپ رسانده است و آخرین ترجمه ایشان به سال 1383 با عنوان فضیلت دنیا شمول دین در عصر دنیای بر می شود.
دوره سوم زندگی وی را بازگشت به دانشگاه در کسوت دانشجوی دکتری می توان دید. در این دوره وی همچنان به ترجمه مقالاتی در فصلنامه ارغنون ادامه داده است، اما حضور فکری وی در دانشکده علوم اجتماعی در کنار هم کلاسان خود که بعضی از آن ها به سرنوشت مشابه با وی دچار شدند، پررنگ بوده است. در دوره دکتری لاجوردی در کلاس ها و جهت گیری های آن نقش زیادی داشته و این دوره البته هم زمان بوده است با اوج دوران اصلاحات در ایران و فضای باز سیاسی و اجتماعی و از این رو لاجوردی در پیش کشیدن بحث های جدید در علوم اجتماعی ایران نقش داشته است. این دوره از 1378 آغاز شده و در سال 1383 به انتها رسیده است.
دوره چهارم، دوره استادی لاجوردی است. گرایشی از مطالعات فرهنگی و رسانه به یاری آزاد ارمکی و یوسف اباذری در گروه ارتباطات تأسیس شد و وی در سال 1383 جذب آن گروه شد و این همکاری تا سال 1388 ادامه یافت. در این دوره مقالات تأثیرگذاری از او در حوزه هرمنوتیک و تحلیل سینمایی می بینیم. تنها کتاب وی با عنوان زندگی روزمره در ایران مدرن با تأمل بر سینمای ایران، که توسط نشر ثالث به چاپ رسیده است، مورد ارجاع زیادی قرار گرفته است. این کتاب نقش مهمی در بازکردن بحث مطالعات انتقادی زندگی روزمره در ایران داشته است.
لاجوردی در طول دوران هیئت علمی گروه ارتباطات در گرایش مطالعات فرهنگی- رسانه ای کلاس هایی در حوزه فرهنگ، قدرت و زندگی روزمره را اداره نموده و در زمان خود تأثیر قابل توجهی بر دانشجویانش گذاشته است.
دوره پنجم حیات وی، دوره انزوا، کسالت و افسردگی بوده است. لاجوردی با وجود تلاش های اولیه اش برای بازگشت به گروه وقتی از نتیجه بخش بودن اقدامات اجرا شده به کل ناامید شد، به خانه بازگشت و از زندگی حرفه ای خود دست کشید. داستان به همین سادگی هم نبود؛ بیرون رفتن وی از دانشگاه، همراه شد با مرگ یکی از عزیزانش و همین طور شکست های عاطفی عمیق در زندگی شخصی اش. همه این عوامل راه او را برای ماندن در زندگی علمی سد نموده بود. همه این موارد را به فشار هایی باید اضافه نمود که در آن سال ها بر همه ما رفته است.
لاجوردی در 10 سال بعد عمرش به کل از زندگی دانشگاهی خود جدا شد و کوشید گذشته را از یاد ببرد، و جز خانواده اش کسی چیز زیادی از این سال ها و رنج هایی که کشید، نمی داند. آنچه مسلم است هیچ یک از همکاران دانشگاهی وی در گروهی که تدریس می کرد برای دیدن و جویاشدن حال وی تلاشی نکردند. تلاش های بعضی از دانشجویان وفادارش برای حفظ وی بی نتیجه مانده است.
سرنوشت لاجوردی، نمونه ای است از افراد بسیاری که به سرنوشت های متفاوت، اما در اصل مشابه دچار شدند. در همه این ها علت هرچه باشد، تنهایی است که آدمی در چنین جامعه ای بعد از خارج شدن از یک فضای علمی احساس می نماید و همین انزوا خود فرد را در سیاهچاله های عمیق تری فرو می اندازد. امیدوارم اجتماعات علمی در ایران کمی از چنین سرنوشت هایی درس بگیرند و نقشی فعالانه تر و دلسوزانه تر بازی نمایند.
منبع: فرارو